شد تیره در هوای تو شمع وجود ما


اشکی به دیدهٔ تو نیاورد دود ما

رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ


تا چیست بی وجود تو سود وجود ما

ما موج کوچکیم و درین بحر بی کران


نادیده ماند قوس نزول و صعود ما

غیر از دلی شکسته و دستی شکسته تر


در ما چه دیده بهر حسادت حسود ما

سودی نهفته در دل هر ذره ای است لیک


در خوابگاه نیستی آسوده سود ما